درد دل باامام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 29 تیر 1393 توسط یثربی چشمم به انتظار تو تر شد نيامدي اشكم شبيه خون جگر شد نيامدي گفتم غروب جمعه تو از راه مي رسي عمرم در اين قرار به سر شد نيامدي تا خواستم به جاده ي وصل تو رو كنم غفلت مرا رفيق سفر شد نيامدي در مسجديم وطاعت اين ماه شغل ماست بي قبله هر نماز به سر شد نيامدي اين نفس بد مرام مرا خوار و زار كرد روز و شبم به لغو سپر شد نيامدي رسوايي گداي تو از حد گذشته است عمرم به هر گناه هدر شد نيامدي از ما گناه سر زد و تو شاهدش شدي ديدي دلم به راه دگر شد نيامدي خسران زده كسي است كه از يار غافل است بي تو دعا بدون اثر شد نيامدي از ما كه منفعت نرسيده براي تو هر چه ز ما رسيده ضرر شد نيامدي گفتيم لا اقل سر افطار مي رسي ديده به راه ماند و سحر شد نيامدي مطلب قبلیمطلب بعدی