22 شهریور 1392 توسط یثربی
از پشت پنجره این نوشتار، شمیم کوثر و عطر یاد یاران به مشام می رسد. در سایه بلندای واژه های این نوشتار، ندای غریبی سفر کرده به گوش می رسد، آری آن روزگاران و صبح امید بزرگواران. به راستی صدای گرم و گوارایش، تداعی نوعی غربت داشت و اینجا سخن از مردی بزرگ است که سالهای بسیار از عمر خویش را صرف سازندگی سنگرهای علم و دانش نمود، چرا که این مرد لباس شرافتی که یکایک پدران و اجداد پاک معصومش علیهم السلام بر تن داشتند را، بر تن کرد.
روزگاری نه چندان دور، زمانی که مردی بزرگ برای برپایی مکتب های علم و دانش پا به عرصه ظهور نهاد، ابرهای پر رعد و برق و سخت و صعب و صاعقه هایی که از هر طرف این هدف را نشانه گرفتند؛ آری صدای نجواهایی نه چندان دل نشین از هر طرف به گوش می رسید، اما بالاخره نجواها به سکوت تبدیل شد و همه چیز در زیر پای این مرد بزرگ، نرم و راهوار شد، به گونه ای که بر بساط ابرها نشیند و در دریای بی کران علم و دانش سیر کند
و اما امروز که سه دهه از تأسیس این سنگر می گذرد، هر روز و هر ساعت بر صفحات بی شمار کتاب علمش، صفحه ای افزوده می گردد و سالیان دراز است که سربازان این مکتب قدردان زحمات وی و پاسبان ارزشهای اسلامند و به برکت آن دست پر قدرت خدایی است که مبلغانش جایگاه رفیع و ارزنده ای دارند. این مکتب جایگاهی نورانی است و با تاریکی سازگاری ندارد و در مکانی که نور باشد، ظلمت نیست.
ای زینت و زیور های این مکتب،
ای سربازان حجت حق،
ای خار چشم دشمنان،
ای کاش قوت قلبی باشیم برای صاحبمان
و روشنی چشمی برای عاشقان
و هشداری برای غفلت زدگان
و اتمام حجتی برای همگان …