مدرسه علمیه کوثر کاشان

  • تماس  

عنایت خاصّ حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) به مرد فقیر

05 دی 1390 توسط یثربی

 

 در نجف اشرف مرد فقیری زندگی می کرد. روزی که از تنگدستی به ستوه آمد و پناه به حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)برد و گفت: ای مولای عزیز، عنایتی بفرمائید و از این تنگدستی نجاتم دهید.

شب در عالم خواب ندایی از یک منادی غیبی به گوشش رسید که گفت: برو پیش راجه­ی هندی به او بگو: «به آسمان رود و کار آفتاب کند».

مرد فقیراز خواب بیدار شد و تعجب کرد که یعنی چه؟ آیا این خواب بوده یا خیال. دوباره به حرم رفته و از امام درخواست کمک کرد و باز همان خواب را دید که برو پیش راجه­ی هندی و بگو به آسمان رود و کار آفتاب کند.

از خواب بیدار شد و تعجبش بیشتر شد که این کار چه تناسبی با خواسته­ی من دارد؟ راجه­ی هندی از شخصیت­های ثروتمند و قدرتمند منطقه است و هیچگونه آشنایی و سخنیتی با من ندارد. اولاً من چگونه خودم را به او برسانم و بعد بدون هر سابقه و لاحقه­ای به او بگویم به آسمان رود و کار آفتاب کند. آیا دیوانه­ام نمی دانند و مسخره­ام نمی کنند؟

با همین افکار خوابید و شب سوم نیز همان خواب را دید. وقتی از خواب بیدار شد مطمئن شد که در این جریان راز و رمزی هست و باید تعقیبش کند. لذا تصمیم گرفت که به هر نحوی هست خودش را به آن راجه برساند.

خلاصه پس از تحمل زحمات فراوان درِ خانه­ی راجه رفت و از نگهبانان و پاسداران تقاضا کرد که پیامی خصوصی دارد که باید به خود راجه برساند. اذن ملاقات حضوری حاصل شد و رفت سلام کرد. مقابلش ایستاد و گفت: به آسمان رود و کار آفتاب کند. راجه از شنیدن این جمله تکانی خورد و با نگاهی غرق در تعجب و حیرت به مرد فقیر خیره شد و گفت: چه گفتی دوباره بگو. و مرد فقیر گفت: به آسمان رود و کار آفتاب کند.

راجه دست مرد فقیر را گرفت و پهلوی خود نشانید و خیلی احترام کرد و در حالیکه فوق العاده خوشحال و مسرور شده بود، دستور داد جوایزی سنگین برای فقیر آماده کنند. آنگاه از فقیر پرسید: تو کیستی و اینجا برای چه آمدی و این جمله را از چه کسی یاد گرفتی و آن را اینجا به چه منظور گفتی؟

فقیر هم ماجرا را آنچنان که واقع شده بود از پناهندگی به حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) و شکایت از فقر و تنگدستی و بعد سه شب متوالی خواب دیدن و این جمله را در هر سه شب از منادیِ غیبی شنیدن و سپس مأموریت ابلاغ آن را به راجه­ی هندی مبسوطاً برای او نقل کرد و دید راجه از شنیدن تفصیل ماجرا بسیار خوشحال شد. بعد فقیر به راجه گفت: حالا شما بفرمائید جریان کار شما چه بوده است و شما برای چه این قدر برای من احترام قائل شدید و از شنیدن یک جمله­ی کوتاه از زبان من این همه جوایز سنگین برایم در نظر گرفتید.

راجه در جواب اندکی تأمل کرد و گفت: من طبع شعر دارم و تا به حال اشعار خوبی در موضوعات مختلف گفته­­ام. چندی پیش به این فکر افتادم که ابیاتی در فضایل امام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بگویم و شروع کردم و چند بیت دنبال هم گفتم و رسیدم به این بیت که «به ذرّه گر نظر لطف بو تراب کند» در مصرع دوم ماندم و هر چه فکر کردم که چه بگویم تا با مصرع اول متناسب در آید چیزی به فکرم نرسید. از سایر شعرا کمک خواستم نتیجه نگرفتم و حتی اعلان کرده و برای آورنده­ی مصرع دوم جایزه­ی خوبی معین کردم ولی باز نتیجه بخش نشد تا اینکه امروز تو آمدی و این جمله را گفتی و شعرم کامل شد.آری:

به ذره گر نظر لطف بوتراب کند              به آسمان رود و کار آفتاب کند

 

 

منبع:

صفیر هدایت، شماره22، سلسله مباحث تفسیری سیدمحمدضیاءآبادی، انتشارات مؤسسه بنیاد خیریه الزهراء(س)، آذر90.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

موضوعات: احادیث لینک ثابت

نظر از: الزهرا (س) نصر [عضو] 
  • الزهرا(س) نصر

دستم بگیر یا حضرت مرتضی علی

1390/10/05 @ 10:33


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث
  • اخلاقی
  • بانوی عالمین
  • اخبار مدرسه
  • اهل البیت(علیهم السلام)
  • بدون موضوع
  • امامزادگان

ذکر ایام

ابزار

تاریخ

تاریخ روز

جعبه حدیث

تمزها

ثانیه شمار غیبت

log

ساعت

آمار

آمارگیر وبلاگ

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس