سلامی پر از غبار و گرد از این فرزند نا به راه به مهربان ترین بابا …
این هفته ها که می گذرد، غم گذشت عمر را نمی خورم …
ای وای بر من …
من بی تفاوت تر از همیشه مشغول سرگرمی های پر از غفلت و فقط دل خوش به دعای لقلقه زبان …
بس است دیگر از خودم، از این همه چند رنگی خسته شدم
اگر راست می گویم منتظرم، و اگر به حقیقت دوستت دارم و اگر گرد یتیمی بر شانه های زخمی دلم احساس می کنم …
پس چرا زندگی ام شبیه منتظران و عاشقان نیست؟؟؟ چرا برای همه چیز و همه کس جز شما فرصت دارم؟؟؟ چرا دل آسودگی بچه هایم را به آرام دل بی قرار شما ترجیح می دهم؟؟؟
و چرا ای عزیزترین مخلوق منتظر!! شما از آن طرف هنوز از همه کس و همه چیز به من نزدیک ترید؟! و هنوز هرجای این آشفته بازار زندگی، حس گم شدگی به من رو کرد، از همه زودتر و مهربانتر به من رسیدی ؟؟؟
و چرا مرا اینگونه زینتم داده ایی ؟ گویا تمام پرده های ستاری ات را بر دنیای مالامال آلودگی ها و زشتی هایم افکنده ای. مرا که کسی اصلا باور نمی کند تمام ثانیه ایم پراز اعراض شماست و هرروز و هر ساعت به نحوی مشغول آزردن دل شمایم!!!
این همه مهر را به تماشا نشستن، چشمانی از جنس زلال می خواهد! نه این پنجره های کدورت گرفته ی صورت حیوانیم!!
ولی باز به سویدای دلم که می نگرم، مشکاتی از ماهیت مهتاب را می بینم که ماه در محاقی بر آن کورسو می زند… این همان محبت شماست.
شکرانه این محبت، تمام دارایی ام باشد، باز هم کم است؛ آخر این مسکین ندار که دار و ندارش همین شعاع مهر شماست را چه به پیشکش و …
خوب می دانم حال و روز این ایام شما چندان رو به راه نیست، مادر که در بستر باشد تمام عالم خراب و ویران می شود، آن هم چه مادری … که زمین و زمان، مولود وجود نازنینش است!
ما را شریک که نه؛ برایم زیاد است؛ ولی سهیم دل خود بدانید در این غم جان فرسا!
شنیده ایم همین روزها بود که بانوی خسته و مجروح مدینه سلام الله علیها اولاد عزیزشان را برای خداحافظی آماده می کردند…
یا الله ! تو را به خداحافظی های تدریجی حبیبه ات فاطمه زهرا سلام الله علیها این روزها و ساعات را آخرین لحظات روزگار درماندگی و یتیمی ما قرار بده و صاحب و ولی نعمتمان را همین الساعه به بشارت فرمان ظهورش مسرور نما.
اللهم عجل لولیک الفرج